یک غزل ناب و یک تفسیر گویا (4 تیر)
صوفی از پرتو می راز نهانی دانستگوهر هر کس از این لعل توانی دانست قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بسکه نه هر کو ورقی خواند معانی دانست عرضه کردم دو جهان بر دل کارافتادهبجز از عشق تو باقی همه فانی دانست آن شد اکنون که ز ابنای عوام اندیشممحتسب نیز در این عیش نهانی دانست دلبر آسایش ما مصلحت وقت ندیدور نه از جانب ما دل نگرانی دانست سنگ و گل را کند از یمن نظر لعل و عقیقهر که قدر نفس باد یمانی دانست ای که از دفتر عقل آیت عشق آموزیترسم این نکته به تحقیق ندانی...