دختر 14 ساله برای فرار از کتک های پدرش دست به خودکشی زد
صبح که از خواب بلند شدم تمام صورتم درد میکرد وقتی خودم را جلوی آینه دیدم زیر چشمانم کبودشده بود دنیا برایم تاریک وسیاه بود، برای رهایی از این کابوسهای واقعی فکر خودکشی مرا درخود گرفتار کرد پله های ساختمان را نفهمیدم چطور به بالا رفتم تا اینکه به پشت بام رسیدم به لبه دیوار که نزدیک شدم همه چیز برایم تمام شده بود ،اما…. همه چیز برایم تمام شده بود از قهر مادرم و کتک های پدرم خسته شده بودم هیچ دلخوشی در خانه ای که مرا پدرم مدام کتک میزد نداشتم ، حتی از گریه های...